حسین منحسین من، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
بابا احمدبابا احمد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
مامان مریممامان مریم، تا این لحظه: 35 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

حسین زیباترین لبخند خدا

27 ماهگی پسرم

1393/8/20 16:32
نویسنده : مامان مریم
303 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق کوچولوی من ،عزیزم روزها خیلی سریع میگذره وتو هر روز بزرگتر میشی از یک طرف دوست دارم زود بزرگ بشی واز یک طرف دلم برای کوچکتر بودنت تنگ میشه ،خوش بحالت عزیزم که چه دنیایی داری وقتایی که با یه اسباب بازی سرگرم میشی و غرق در بازی میشی بابا احمد میگه خوش بحال حسین که داره برای خودش چه صفایی میکنه  واقعا خوش بحالت 

از احوالات این روزهات هرچی بگم کم گفتم ماشاالله حسلبی شیرین زبونی میکنی وهر چیز بگیم فورا یاد میگیری دیگه نیاز به نوشتن نیست چون تقریبا همه چیز را میگی واینکه از وقتی مهدی بهت گفته محرم داره میاد ومیریم تعزیه دیگه دل تو دلت نیست از بس تعزیه دوست داری البته اسب تعزیه رابیشتر دوست داری وهر روز تبلت را برمیداری وخودت تعزیه میگذاری و منم سرت را میبندم وشروع به خوندن میکنی ودایی سعیدم برات یه طبل خریده وخلاصه همه چیز محیاست تازه اسب هم داری که اگه زبون داشت حتما ازت ولش کنی چون از بس میکوبی روی زمین داغونش کردی  وگهگاهی هم از آدمها به عنوان اسب استفاده میکنی  خلاصه  خونمون چند وقتیه شده تعزیه  سرا.

بالاخره دهه محرم اومد و تصمیم گرفتم هرجا میرم با خودم ببرمت یه چند روزی را میرفتیم خونه یکی از فامیل  و گهگاهی هم حسینیه محل میرفتیم ،روز تاسوعا هم رفتیم سید محمد چون دسته وسینه زنی از محل میومد اونجا .دیگه عادت کرده بودی هر روز بعداز ظهر که میشد پیراهن مشکیت را میاوردی ومیگفتی الهم یعنی بریم دعا ،خلاصه روزهای به یاد ماندنی بود یادش بخیر.

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامانی اریان
4 دی 93 8:57
سلام دوست عزیزم من پسرمو توی جشنواره شرکت دادم میشه بهش رای بدید کد76رو به این شماره پیامک کنید1000891010 همچنان منتظر یاری ســـــــــــــبزتان هستیم بیاین دیگه