هدیه الهی
بعداز دهه عاشورا بود که خواب حضرت علی اصغر را دیدم که در آن خواب فرزندی را به من عطا کردند بعداز اون خواب یه جورایی به اومدنت پی بردم تا اینکه قرار شد بریم آزمایشگاه من خیلی استرس داشتم ولی بااصرار بابایی راهی شدیم از مامان آزمایش گرفتند وقرار شد که بابایی بعد خودش جوابش را بگیره من با خاله لیلا رفتیم خونه خاله مهشید اون جا همش منتظر خبر بودم تا اینکه تلفن زنگ خورد وبابایی بهترین خبر زندگیم را بهم داد از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم بخندم یا گریه کنم من وبابایی اونقدر هول کرده بودیم که بعدار آزمایش تازه تست بی بی چک زدیم واز کار خودمون خندمون گرفته بود به هرحال روز فراموش نشدنی بود
چند روز بعد برای چکاپ پیش دکتر فشارکی رفتیم ایشون مامان را سونو کردندوبرای هشت هفته بعد نوبت دادند سرموعد رفتیم وبا سونو دیدیم که قلب کوچیکت تشکیل شده وباید منتظر تپیدن باشیم .