بعداز چیدن سیسمونی چشم انتظاری ما برای اومدنت بیشتر شده بود تا اینکه نوبت دکتر رسید وبهم گفت که برای تعیین وقت اصلی باید دوهفته دیگه بیای ما تاریخ شنبه 21مرداد رفتیم مطب اون روز خانم دکتر نبود وماما روزهای دوشنبه وچهارشنبه را برام نوبت داد وگفت برای تعیین وقت اصلی فردا زنگ بزن یکشنبه که شد من وبابایی بدون زنگ زدن رفتیم مطب وماما گفت دکتر به خاطر سفر کاری فردا را بهت نوبت داده سریع برگشتیم خونه یه سری کار که داشتم انجام دادم وتنهاغذایی که تونستم بخورم نون وپنیروهندونه بود وبعد هم باکمک عزیزومامان جون وخاله لیلا ساکت رابستیم وچندتا عکس هم گرفتیم.اون شب تاصبح خوابم نمیبرد سحر که شد سحری بابا را آماده کردم وشروع کردم به قرآن خوندن .ساعت هفت که ش...