21ماهگی پسرم
سلام پسر گلم از احوالات این روزهات هرچی بگم کم گفتم بیشتر اوقات توی حیاط میری و تنهایی بازی میکنی کلمات زیادی یاد گرفته ای ،وداری سعی میکنی که کلمات را جمله بندی کنی وهمچنین دوست داری که خودت غذات را بخوری وبه من اجازه نمیدی بهت غذا بدم ،از بازی قایم باشک فوق العاده خوشت میاد ،ارتباط عمومیت با بچه ها خیلی خوبه زود باهاشون دوست میشی به همه دخترها میگی آجی وبه همه پسرها میگی داداش، دوچرخه بزرگت وماشین شارژیت را خیلی دوست داری وباهاشون بازی میکنی. یه روز جمعه با عمورضا وخاله لیلا ومهدی وبابایی رفتیم باغ پرندگان وتو از اینکه برای اولین بار این هم پرنده میدیدی کلی ذوق کرده بودی وهمش صدای اونا را تقلید میکردی ،واصلا دوست نداشتی که از اونجا بریم ،تا چند وقت هم عکسهایی که از پرنده ها گرفته بودیم را میدیدی و برامون تعریف میکردی،که مثلا کجا رفتی وچی دیدی.